خیانت
اینجانب رضا... تاهد (تعهد) می دهم که از این تاریخ دیگر به همسرم خیانت نکنم و اگر خیانت بکنم مریم می تواند هر کاری خواست بکند.

                                                        امضاء

این تعهد نامه! در پشت برگه ای که مربوط می شد به کلاسهای نمی دانم چی هلال احمر ، توسط پدر یکی از شاگردانم نوشته و امضاء شده بود و اتفاقی از لای کتابش روی میزم افتاد. طنز تلخی است وقتی کار بجایی می رسد که آدم به این شکل تعهد بدهد و رابطه دو انسان به حد دو خط تعهد برسد...

|+| نوشته شده توسط در یکشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۹  |
 قرآن سوز نفهم!
خدا پدر مادر کسانی که باعث شدند "تری جونز" از سوزاندن قرآن صرف نظر کند بیامرزد که ما را به نوعی نجات داد و گرنه تصور کنید این عمل قبیح انجام می شد چه بلوایی در اینجا به پا می شد. روزنامه کیهان که در خط مقدم خود را ج ر می داد و به فحش خواهر و مادر هم اکتفا نمی کرد رسانه فوق العاده ملی که شب و روز ویژه برنامه تهیه می کرد و تظاهرات خودجوش! خیابانی هر 24 ساعت چند مرتبه حماسه ساندیس می آفریدند و میزگردهای تلویزیونی با حضور منورالافکارانی چون نادر طالب زاده و رحیم پور ازغدی و مهدی کلهر و فرهاد کوچک زاده و رسایی و بقیه دارو دسته بر پا می شد و این حضرات از هر فرصتی برای ربط دادن فتنه سبز به استکبار و پول تو جیبی گرفتنشان از فهد و صهیونیستها دریغ نمی کردند و در انتها نتیجه گیری می کردند که ماجرای قرآن سوزی زیر سر سران فتنه است و دوباره مقابل منزل مهدی کروبی محل جولان و اثبات ارادت و وفاداری می شد و ...(این وسط آنچه مظلوم می ماند همانا قرآن بود که بعد از ماه رمضان دوباره به گوشه طاقچه و بالای کمد و گنجه و ... برگشته)

مرسی آنجلینا جولی خانوم خوب که با حجاب تشریف بردی پاکستان و هم تو دهن بدحجابان زدی و هم قرآن سوزی را محکوم کردی.

مرسی اوباما خان که در این عملیات نجات مشارکت مقبولی داشتی.

و در انتها روی سخنم با این کشیش در پیت کلیسای کوچکی در فلوریداست که بخاطر فساد مالی از آلمان اخراج شده و عشق شهرت داشته ، آقا جان اگر عقده سوزاندن داری برو یه چیز دیگه رو بسوزان به ما چکار داری؟ تو بسوزان این ا . ن ما هم بلده آب رو کجا بریزه. درست میریزه همون جایی که سوخته تو نگران نباش!

|+| نوشته شده توسط در جمعه نوزدهم شهریور ۱۳۸۹  |
 مرد تنهای پیاده رو
دیدن صحنه تلو تلو خوردن مردی میانسال در پیاده رو خیابان شهناز که سر و رویش خونین بود و جلو چشم تو و جماعتی متحیر زمین می خورد ، دیگر حالی برایت نمی گذارد. شاید روزی او هم غرور داشت...

|+| نوشته شده توسط در یکشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۸۹  |
 اتوبان یک طرفه...
به پرسه زدن در خیابان یک طرفه عادت دیرینه دارم...
|+| نوشته شده توسط در جمعه دوازدهم شهریور ۱۳۸۹  |
 دلهره
نگرانم ، خیلی نگران...

کاش نگرانیم بی مورد باشه وگرنه ...

|+| نوشته شده توسط در چهارشنبه دهم شهریور ۱۳۸۹  |
 حاشیه ی متلاشی
روز جمعه باشد و مجبور باشی سر کار بروی و خسته و کوفته با سر درد برگردی خانه و از آنطرف تیم محبوبت بازی داشته باشد و آنقدر بهم دیگر گل بزنند و تو آنقدر داد بزنی که صدایت بگیرد و در نهایت خسته و کوفته بیفتی و فکر کنی مثلا جمعه روز استراحت بود و روز متلاشی شدن من!

پ ن : حداقل ازین خوشحالم تیممان 4-3 برد(استقلال-سپاهان) و گرنه رسما تا مدتی با حال گرفته سر می کردم و به خودم لعنت می فرستادم که چرا داد زدم که صدام اینطوری بشه که سر کلاس عذاب بکشم.


|+| نوشته شده توسط در شنبه ششم شهریور ۱۳۸۹  |
 خود را بیش از این مضحکه نکن...

به نقل از وبلاگ نورافکن

نظر يک كارشناس موسيقی درباره پيشنهاد اجرای "ربنا" توسط افتخاری

سلام ، من يك كارشناس موسيقی هستم و درباره فرمايش استاد عليرضا افتخاری برای اجرای ربنا توضيحاتی رو ميخوام خدمت حضرت استاد و مردم عزيز عرض كنم :

آقاي افتخاری فرمودند كه رهبر اجازه بدند ربنا رو ايشون بخونن!

اجازه رهبر هم دست شماست قربان !

اما با كدام صدا وسعت صوتی و تكنيك آوازی؟

چرا در سنی كه داريد چنين حرفهايی را ميزنيد كه موسيقيدانان ايران به شما بخندند؟

آخرين نتی كه حنجره شما توان اجرای آن را داشت نت سل بودكه در اثر مقام صبر استاد پرويز مشكاتيان به سختی اجرا كرديد شما در اجرای آثار تكنيكی چنان مشكل داشتيد كه سال ٧١ آهنگساز همان اثر را به مرحوم ايرج بسطامی سپرد و اجرای استادانه بسطامی همه را به تحسين واداشت،درحاليكه ربنا از نت سی بمل شروع ميشود و اوجش به نت می ميرسد ( يعني يك ششم بزرگ بالاتر از آخرين توان صوتی شما )

شما توان تكنيكی خواندن يك نت زينت را نداريد درحاليكه ربنای شجريان سراسر نتهای زينت و پاساژهای آوازی دارد و از همه مهمتر فالشی بلفطره صدای شماست كه مردم هنرشناس ايران هرگز آن را نميتواند جايگزين صدای رويايی محمدرضا شجريان كنند و بهترين گواه فالش بودن شما اين كه درطول ٣٠ سال فعاليت حتی يك كنسرت هم اجرا نكرديد .

چون توان اجرای زنده نداريد و تنها با امكانات استوديويی صدای شما قابل پخش است .

آيا تمسخر ايميتاسيون ضعيف شما از استاد ايرج توسط مردم در دهه ٧٠ ويا اجرای افتضاح آثار زيبای تجويدی و خرم را كه پيش تر مردم با صدای دلكش و ... شنيدند كافی نبود؟

چرا راه دور برويم؟ بجای رقابت با شجريان در اثر ربنا آهنگ "خواهم كه بر مويش" و "وصل مشكل شيدا" كه توسط هم شما و هم شجريان اجرا شده گوش كنيد و از دختر هنرمندتان خانم آوا افتخاری كه نوازنده چيره دست ويلن است قضاوت بخواهيد !

ايرج درحالی كه آثاركلاسيك راديوگلها را اجرا ميكرد بخاطر تكنيك بينظير و رفلكس حنجره اش وقتی برای فيلم های عاميانه ميخواند موردتحسين همگان بود . چرا كه آن تكنيك ناب را از محافل هنری به سفره دلهای مردم می آورد.

اما شما كمبودهای تكنيكيتان را آنقدر كاست كرديد تا تيراژتان به ٥٠٠٠ نسخه رسيده است

آقاي افتخاری ! همان خواننده كوچه بازاری صداوسيمايی باش و بيش ازين خودت را مسخره خاص و عام نكن !

|+| نوشته شده توسط در سه شنبه دوم شهریور ۱۳۸۹  |
 چه زود می گذرد
سر کلاس طبق قانون باید همه گوشی هایشان خاموش باشد یا حداقل سایلنت و ... خلاصه استفاده از گوشی در کلاس قدغنه. گوشی یکی از بچه ها زنگ زد و با لبخند شیطنت آمیز یک نگاهی به من کرد و یک نگاهی به گوشی و بدون اینکه بگویم خودش گوشی اش را تسلیم کرد. گوشی را گرفتم و از روی شیطنت دلم کمی فضولی خواست. رفتم تو این باکس و اس ام اس ها (معلم محرم حساب میشه مثل دکتر!). کمی پایین تر رفتم... چند تا اس ام اس مربوط به شب پیش بود. از جمله "خوب بخوابی نازم" ، "عسلم خوابای خوشگل ببینی" ، "دلم برات تنگ شده" و ... و البته فرستنده هاشان متفاوت بودند.

تاریخ تولدش را نگاه می کنم نوشته 1376 (چه سال با مسمایی!) و به سرعت در ذهنم حساب می کنم 13 ساله! به گذشته های دور می روم و دنبال 13 سالگی خودم می گردم که در این سن و سال چه ذهنیتی داشتم و به چه ها فکر می کردم. و چقدر همه چیز زود عوض می شود...

با صدای بچه ها دوباره به خودم آمدم. گوشی را خاموش کردم و تحویلش دادم...

|+| نوشته شده توسط در دوشنبه یکم شهریور ۱۳۸۹  |
 
 
بالا
Site Meter